کابوس های یک رویا

ساخت وبلاگ
این روزا خیلی کار دارم و برنامه های زیاد ریخته رو سرمسه شنبه تحویل پروژه دارم که هیچی ، تموم شده در نظر میگیریمش، بعد تا آخر بهمن باید پروپوزال بدم بعد میوفتیم تو پایان نامهاز اون طرف همه بهم میگن آزمون استخدامیو شرکت کن، دیگه اونم ثبت نام کنم تا اردیبهشت باید بخونم که البته احتمالا هیچی نخونم! نهایتا نمونه سوالا رو ببینمبعد تا شهریور باید واسه نظام آماده بشم و میخوام حتمااا حتماااا قبول بشم با آزی باید پکیج بخریم جدی بخونیمو در کنار همه اینا ثابت شده من هروقت درس دارم و کار دارم آوین نمیخوابه کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 18 بهمن 1402 ساعت: 14:42

هر چقدر تلاش کنم نمیتونم درباره حس عجیبی که دارم بگم : ««مادر شدن»»همیشه به مهدی میگفتم بدون دلیل دوست دارم و فکر می کردم این همون تعریف عشقه اما الان عشق برام تعریف متفاوت تر و معصوم تری داره ، به چشم های دخترم که نگاه می کنم تمام عشق دنیا رو میبینم و هیچ تعریفی براش ندارم ، مادر شدن برای من بالاترین تعریف عشق بودبیمارستان که بودم فهمیدم میشه بچتو دوست نداشته باشی ، مثل همون زن مجنون بغل دستم که به پسر کوچولوش فحش می داد چون از باباش متنفر بود ...ولی من از اون دسته نیستم من تازه فهمیدم بی تابی و بال بال زدن بقیه مادرا موقع نگه داشتن بچه هاشون یعنی چیاصلا انگار تازه فهمیدم عشق یعنی چی!این روزا یه جمله ای مدام تو ذهنم میچرخه :« الهی عاقبت بخیر بشی دخترم» با صدای بابام! و اون عشقی که موقع دخترم گفتنش داشت رو تازه درک میکنم و حس میکنم این روزا دعای بابام گرفته و با دخترم با آوینم عاقبت بخیر شدم...پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۲ | 8:42 PM | رویا |  کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 14:22

خب ثبت کنم از عذاب این روزهام: کهیر!از پنج شنبه صبح صورت و بدنم پر کهیر شده ، بدنم زیاد نیست ولی صورتم افتضاحهههه چشمم به زور باز میشه و یه نصفه روز که کلا باز نشد!درد و خارش و سوزش یه طرف ، این قیافه بی ریختم یه طرف! من از الان تا آخررررر عمر غلط بکنم از خودم ایراد بگیرم!!!فردا روز پنجمه و امیدوارم روز آخر باشه!بدم میا از خودم...!+امروز با خبر خوش خانم ترکمان از خواب بیدار شدم و آزاده هم اومد دانشگاه ثبت نام کرد!اینجوری خیلی خیالم راحته همش استرس داشتم اگه یه دانشگاه دیگه باشه چجوری هر دو تا جا باشم که یه موقع آقا آبتین هوس کرد بیاد آزاده تنها نباشه...یکشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۱ | 10:7 PM | رویا |  کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 92 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:43

خیلی حرفا رو نوشتم و پاک کردم فقط بگم بر عکس هرسال تولدم امسال غمگینم... خیلی خیلی! و حتی عذاب وجدان دارم از اینکه تولد ۲۸ سالگیم رو هم تجربه کردم ولی مهسا، نیکا، حسین ، ابولفضل، اسرا و خیلیای دیگه چندین سال از من کوچکتر بودن و تاوان شجاعتشون رو‌ دادن تا زندگی رو برای من بهتر کنن....امسال اصلا حال خوبی ندارم ، از دیشب تا الان ساعت ها گریه کردم و حتی نمیدونم چه مرگمه...شاید یه سر برم پیش بابام، اونجا از همه جای دنیا راحت ترم کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 95 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:43

دیروز تولد رونیکا بود که خب هنوز هیچی براش نخریدم

امروز فردا وقت کنم باید سیم کارت بخرم، به پیج کار دانشجویی زدیم و واسه اون لازم داریم!

شنبه ثبت نام دانشگاهه :))

سه شنبه سالگرد عقدمون بود و دقیقا وسط همه دغدغه ها و مشغولیای زندگی کنار هم بودنمون رو جشن گرفتیم با یه دسته گل کوچیک و یه جوجه خیلییی چررررب و ترکیب غذاهای مورد علاقه مهدی که ظهر براش درست کرده بودم!

کابوس های یک رویا...
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 114 تاريخ : چهارشنبه 16 شهريور 1401 ساعت: 19:46

دیدین بعضیا میرن قنادی سه چار تا دونه شیرینی میگیرن که همون لحظه بخورن؟؟ من به جای میرم ترشی فروشی چند تا گل کلم میگیرمامروز رسماااا گند زدم به برنامه تغذیه م..+درباره پست قبل یکی کامنت گذاشته که اون برات احترام قائله باهاش اینجوری حرف نزن! سوالم اینه که اگه احترام قائله چرا باید سرکارم بذاره؟؟!بعدشم من حس می کنم آشناست و به هیییییییچ وجه نمیخوام کسی از دور و بریام وبلاگمو داشته باشه! فکر می کنم اکثر بچه ها همینطور باشن رویا | پنجشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۱ 9:43 AM کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 132 تاريخ : جمعه 6 خرداد 1401 ساعت: 10:15

برای دومین بار تو زندگیم موهامو رنگ کردم و برای دومین بار موهام رنگ نگرفت :||دکلره باز کرده عیییین ماه، ولی رنگ! اصلاااا  :(((زردک موندم :(((موهای بدجنس بیشوووور حقتونه کوتاهتون کردم کچلای بی خاصیت وزوزی موجی :/.شام فردا در حال حاضر شدنه!پنجاه درصد کار پیش رفته رویا | پنجشنبه پنجم خرداد ۱۴۰۱ 5:29 PM کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 155 تاريخ : جمعه 6 خرداد 1401 ساعت: 10:15

باز مث هاپو پریدم پاچه مهدیو‌ گرفتم! دفعه سوم بود سر این مسئله باهاش بحث می کردم و صد در صد میشه آخرین دفعه... که البته معتقدم حق با خودم بوده... +داشت می رفت پیش دوستاش +اتاق مجردیام خوابیدم و فکر می کنم تو این اتاق گاز اشک آور هست +سرم خیلییی درد می کنه +ادامه رمز داره و چیز مهمی نیست... کابوس های یک رویا...
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 134 تاريخ : جمعه 6 خرداد 1401 ساعت: 10:15

 

ترکیب شادی، غم، خجالت، دلتنگی، شیطنت، کمک کردن،خنده، گریه، دور هم بودن، هم درد بودن، تعریف شدن، نقد شدن میشه حس تمام این روزام، خوشبختی همینه که من راضیم از همه ش

کابوس های یک رویا...
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 202 تاريخ : شنبه 25 آبان 1398 ساعت: 16:01

یه سری آدم احمق تو دنیا وجود داره که میان با تکنولوژی آشنا میشن! بعد نمیدونن چیکار کنن باهاش و همون روند زندگی احمقانشونو تو بلاگفا و فضاهای مشابه پیاده میکنن!مثلا تو بلاگفا دنبال زن میگردن و انتظار د کابوس های یک رویا...ادامه مطلب
ما را در سایت کابوس های یک رویا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inaddresselanatio بازدید : 174 تاريخ : شنبه 25 آبان 1398 ساعت: 16:01